دقت کردین سایت تمام وزارتخونه ها و ارگانهایی که به دولت مربوط میشه پسوندشون
gov . ir هستش ؟
خب تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها ...
متاسفانه دیروز تعداد ۱۰۰۰ واحد ساختمان که دولت عزیز برای زلزله زدگان آذربایجان ساخته بود خیلی اتفاقی گم شد ....
احتمالا همه شما بیست - سی عزیزی که این پست را می خوانید معنی واژه فوبیا را می دانید . اگر احیانا نمی دانید هم مشکل من نیست می توانید بروید توی گوگل سرچ بفرمایید ...
الغرض اینکه جدیدا فوبیا در بنده شدیدا عارض شده است آنهم فوبیای پس گردنی
لابد تصور می کنید که ترس برم داشته که کسی بر پس گردن ما بنوازد اما درست برعکس
بنده شدیدا می ترسم که بر پس گردن کسی بزنم .
شاید این از عوارض ته کلاس نشستن باشد . بدی میزهای ته سالن اینست که وقتی گلاب به رویتان می خواهید بروید مبال یا اینکه آب بنوشید یا بروید بیرون از اتاق ناچارید از کنار میزهای جلویی بگذرید و وقتی همکارانتان با گردنهای تر و تمیز و صاف و صوف سرشان را پایین انداخته اند شما وسوسه می شوید محکم پس گردنشان بزنید و این خیلی ترسناک است
اینکه تحمل نداشته باشید در برابر وسوسه پس گردنی زدن مقاومت کنید
و با هیچکدامشان هم شوخی دستی ندارید
و هر لحظه ممکن است عنان اختیار از کف بدهید و دست شما با گردن همکارتان آشنا شود
اسم این ترس را گذاشته ام فوبیای پس گردنی ...
امروز داشتم به معنی و مفهوم عبارت دلتنگی فکر می کردم .
هرچند این یک اصطلاح است و اصطلاحات لزوما نباید معنای تحت لفظی جزء به جزء داشته باشند ولی بالاخره یکروزی این عبارت از یکجایی وارد زبان و ادبیات ما شده است دیگر ...
آنوقتها که فرهنگستانی نبوده که کلمات جدید را بخشنامه کنند پس یکنفر این عبارت را از خودش ابداع کرده و به زبان آورده و دیگرانی که شنیده اند لابد خوششان آمده و پسندیده اند و هی تکرار شده تا همه گیر شده است . دارم به این فکر می کنم که مبدع واژه دلتنگی چطور این کلمه به ذهنش رسیده است ؟
لابد عاشق بوده ... و معشوقه اش را به حد پرستش دوست داشته و از او جدا افتاده
حس کرده دلش دارد از دوری او مچاله می شود . و این حس را با تنگ شدن دل بیان کرده
و نام این احساس را دلتنگی گذاشته است ...
مبدع واژه دلتنگی وقتی گفته است که دلش برای کسی تنگ شده دیگرانی که شنیده اند احتمالا مسخره اش نکرده اند و به او نخندیده اند و با خودشان فکر کرده اند که خودشان هم تجربه کرده اند تنگ شدن این دل لامصب را و با او همزاد پنداری کرده اند لابد ...