سنت کیامهر قدیس

پازل بی پاسخ

سنت کیامهر قدیس

پازل بی پاسخ

واحده ما داریم ؟

اسم واحد ما واحد تعمیرات صحرایی است . ترجمه جزء به جزء :  field service  

ولی اختصارا همه واحدها و البته بچه های خودمان به این واحد می گویند : واحد سرویس 

 

امروز یک بنده خدایی برای خرید رفته بوده بخش قطعات که ساختمانی مجزاست و خیلی با ساختمان ما فاصله دارد . گویا قضای حاجت او را تحت فشار قرار می دهد و از یکی از همکاران واحد قطعات سراغ سرویس را می گیرد . همکار مزبور که گمان کرده منظور ایشان واحد سرویس است راهنماییشان می کند که از در بیرون رفته و فلان جا بپیچید و بعد صد متر بروید و به ساختمان سفید رنگ سمت چپ وارد بشوید . 

 

بنده خدا وسط های راه برای اینکه مطمئن بشود می رود و دو مرتبه از حراست سوال می کند که سرویس کجاست ؟ و انها هم همین جواب را می دهند . 

 

القصه داشتم کپی می گرفتم که بنده خدا در حالیکه سرخ شده بود و نفس نفس می زد پرسید : 

آقا ! سرویس کجاست ؟ من هم گفتم : همینجاست . با کی کار دارید ؟ 

 

بنده خدا زد زیر خنده و آرام در گوشم گفت : آقا ! توالت منظورمه  

 

واحده ما داریم خداییش ؟ 

 

بن بست

خواب دیدم درِ خانه شما وسط کوچه ایست از هر دوطرف بن بست 

فکر می کردم خواب خوبی می شود از در که بیرون بیایی  

اما بابایت از در بیرون آمد 

عصبانی بود 

و خواب خوبم کابوس شد ... 

 

 

تا حالا از شیر حموم آب سرد خوردین ؟

اون سالها که هنوز خونمون شوفاژ نداشت 

ظهرای جمعه می رفتیم حموم نمره 

توی حموم هی غر میزدم به بابا که زود بریم الان برنامه کودک شروع میشه 

حموم داغ و بخار آب و لیف و کیسه های پوست درآر با دستهای مردونه بابا  گاهی میشد مثل کابوس  ....

وقتی اون یکساعت تموم میشد  

آخر آخرش دم رفتن که پامونو آب میکشیدیم  

از شیر آب سرد چند تا قلپ آب میخوردم  

آی که چقدر می چسبید اون آب خنک .

در آهنی حموم که باز میشد   

بخارا که بیرون می رفت و خنکی هوای تازه تو میومد  

انگار از جهنم میومدی به بهشت ... 

 

 

آلارم بیدارباش

هر صبح ساعت شش و نیم

به آرزوهای پسربچه ای که می خواست زودتر بزرگ شود و برود سرکار

فحش های بی تربیتی می دهم ...




قطره های مشترک


تو باران را دوست داری و من روزهای بارانی را

چرا که می دانم

فقط وقتی هوا ابری باشد تو آفتابی خواهی شد ...