سنت کیامهر قدیس

پازل بی پاسخ

سنت کیامهر قدیس

پازل بی پاسخ

فوبیای پس گردنی

احتمالا همه شما بیست - سی عزیزی که این پست را می خوانید معنی واژه فوبیا را می دانید . اگر احیانا نمی دانید هم مشکل من نیست می توانید بروید توی گوگل سرچ بفرمایید ... 

 

الغرض اینکه جدیدا فوبیا در بنده شدیدا عارض شده است آنهم فوبیای پس گردنی  

لابد تصور می کنید که ترس برم داشته که کسی بر پس گردن ما بنوازد اما درست برعکس 

بنده شدیدا می ترسم که بر پس گردن کسی بزنم . 

شاید این از عوارض ته کلاس نشستن باشد . بدی میزهای ته سالن اینست که وقتی گلاب به رویتان می خواهید بروید مبال یا اینکه آب بنوشید یا بروید بیرون از اتاق ناچارید از کنار میزهای جلویی بگذرید و وقتی همکارانتان با گردنهای تر و تمیز و صاف و صوف سرشان را پایین انداخته اند شما وسوسه می شوید محکم پس گردنشان بزنید و این خیلی ترسناک است  

اینکه تحمل نداشته باشید در برابر وسوسه پس گردنی زدن مقاومت کنید  

و با هیچکدامشان هم شوخی دستی ندارید  

و هر لحظه ممکن است عنان اختیار از کف بدهید و دست شما با گردن همکارتان آشنا شود 

 

اسم این ترس را گذاشته ام فوبیای پس گردنی ... 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
هاله بانو یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 http://halehsaadeghi.blogsky.com

خداییش فوبیای لذت بخشیه

محمد مهدی یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 http://mmbazari.blogfa.com



سلام

زیبا بود ...

آوا یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:46

چه باحال.اصلنم ترسناک
نیستا تازه خیلیَم
کیف میده.اووووووووم
به مرحله عمل درش
بیاریدخوبه ها
هررررررررررررررررر
یاحق...

میلاد یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:03

من چیکار کنم مجتبی دوستم دچار این فوبیا بشه بابک؟

ماشالله گردن ندارم، اندازه تنه درخت میمونه

این بنده خداهم تا این گردن صاف و تر و تمیزو می بینه، همچین میکوبه روش که برق از سه فاز کله ام میپره

خلاصه که لطفا یه نسخه بپیچید من بدم مجتبی استفاده کنه دچار فوبیای پس گردنی بشه، من از دستش راحت شم

بانو یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:10

منم از این مدل فوبیا داشتم یه زمانی!! ولی خوب به خاطر به خطر نیفتادن اسلام و قضیه محرم و نامحرم در نطفه خفه شد!!!!

سنت کیامهر قدیس یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:42

چیکارش داری میلاد ؟

بچه سالمه تو میگی من یکار کنم دچار مشکل بشه ؟
بذار راحت باشه بچه

دختری از یک شهر دور یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:20

ای وااااااااای!!!
خدا رو شکر خانوما مقنعه سرشون هست!!!!

پروین دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:55

کاش تو حد فوبیا بمونه سنت عزیز
پدر بچه های اینجانب به سندروم حاد پس گردنی مبتلاست. هی میاد و میره و با عشق میزنه پس همهء گردنهای صاف و صوف و در دسترس
چند روز پیش پسرم میگفت بابا اگر من هم برگردم بزنم پشت گردنتون نباید ناراحت بشید. با اینکه راست میگفت اما ما والدین نمونه هر دو بهش اخم کردیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد