اون سالها که هنوز خونمون شوفاژ نداشت
ظهرای جمعه می رفتیم حموم نمره
توی حموم هی غر میزدم به بابا که زود بریم الان برنامه کودک شروع میشه
حموم داغ و بخار آب و لیف و کیسه های پوست درآر با دستهای مردونه بابا گاهی میشد مثل کابوس ....
وقتی اون یکساعت تموم میشد
آخر آخرش دم رفتن که پامونو آب میکشیدیم
از شیر آب سرد چند تا قلپ آب میخوردم
آی که چقدر می چسبید اون آب خنک .
در آهنی حموم که باز میشد
بخارا که بیرون می رفت و خنکی هوای تازه تو میومد
انگار از جهنم میومدی به بهشت ...
کاش در این دنیام باز شه !!! بخارا برن بیرون ... خنکی بیاد تو
از جهنم برم بهشت!
تجربه حموم نمره رو ندارم
منم زیاد خوردم
بابک می بینی اینجاهم حالا داره پز بالا شهر بودنشو بهمون میده
پرتقال پوست کندن و بوش تو فضای حموم
منم از شیر حموم آب سرد خوردم. تازه الانم یه وقتهایی به یاد اون روزها آب میخورم
میلاد با دستای خودم پودرت می کنم ... شک نکن ...
با همون دستها که دلارها رو از کیفش بیرون میاورد؟؟
دلی
خوش بحالت هاله...نمیدونی چقدر سخت بود حموم بیرون رفتن !!
تنها نقطه مثبتش همون قلپ قلپ خوردن آب سرد شیر بود...
*سال نو مبارک*
آرررررررررررررره
خعــلی ی ی
حاااااال میده
خعــــــــلی
یاحق...