سنت کیامهر قدیس

پازل بی پاسخ

سنت کیامهر قدیس

پازل بی پاسخ

 

تولدت مبارک حنانه جان ... 

 

 

پدر - پسری ۲

پدر - پسری ۲ 

- بابایی ؟ 

 

- جان بابایی ؟ 

 

- چرا کلمه زندگی با زن و کلمه مردن با مرد شروع میشه ؟ 

 

- پس اسمس های عمو آرش رو میخونی انقدر بی تربیت شدی پدر سوخته ؟ 

مکالمات پدر - پسری

 

 

- بابایی ؟  

- جان بابایی ؟  

- بیا بریم یه جایی ...  

- به کجا بریم پسرم ؟  

- بریم به  گا ...  

 

 

 

 

- بابایی ؟ 

 

-جان بابایی ؟ 

 

چرا با مشت زدی زیر چشمم ؟ 

 

- چون حرف بی تربیتی زدی بابایی . 

 

- بابایی می خواستم بگم بریم به گا ری سواری  

 

- ببخش پسرم سوء تفاهم شد  

 

- تو هم منو ببخش بابایی ...  

 

 

خرفت

خرفت خریست که یک مقدار اضافه وزن دارد .  

گلاب به رویتان یکی مثل من ... 

 

 

 

((خدا ازشون نگذره )) 

پیرمردی که  ساعت ۱۱:۴۵ دقیقه شب ۳۱ اردیبهشت توی صف ۲۵ نفره عابر بانک ایستاده بود و منتظر بود همینکه ساعت ۱۲:۰۰ یارانه اش را ریختند از توی کارت برش دارد این را گفت . 

 

 

بر هر نعمت شکری واجب

شبهایی که پیش هم می خوابیدیم 

دستم را می بوسید و می گذشت روی لبهایش 

و هر نفسی که می کشید گرمایش را با دستم حس می کردم 

سعی می کردم نفسهایم را با او تنظیم کنم  

تا مثل هم نفس بکشیم 

با دم او نفس بگیرم و با بازدمش نفسم بیرون برود 

فرداهایش توی مدرسه سر کلاس آقای معلم ریاضی  

که خیلی ساکت بود و فقط صدای نفس بچه ها و جیر جیر کفش آقا معلم می آمد 

با خودم می گفتم یعنی هنوز الان هم نفس های من و بابا با هم تنظیم است ؟ 

 

سالهاست پیش هم نخوابیده ایم ... 

 

 

شکستنی

وقت می برد تا تکه های شکسته را دوباره بگذاری سر جایش

هیچ وقت هم مثل اولش نمی شود ...