امروز صبح خواب بابامو می دیدم .
نمیدونستم بابامه ولی خوب میشناختمش
نمیدونستم که مرده ولی یه حس دلتنگی عجیب و دوست داشتنی نسبت بهش داشتم
حرف می زد و من با تعجب فقط نگاهش می کردم .
احساس می کنم مرگ هم مثل یه خواب شیرینه
که دوست نداری ازش بیدار بشی
و اونجا با افرادی برخورد میکنی که دوستشون داری بدون اینکه بشناسیشون
هرچی میگذره به خاطر آرامشی که الان داره خوشحال تر میشم
و کم از مرگ می ترسم ...
روح آقای اسحاقی بزرگوار قرین آرامش و رحمت ...
خدا رحمتشون کنه
روحشون شاد یادشون گرامی