سنت کیامهر قدیس

پازل بی پاسخ

سنت کیامهر قدیس

پازل بی پاسخ

لب سوز و لب دوز و قند پهلو

 

 

 

آبدارچی شرکت ٬ استکان چای تازه دم را گذاشته است روی میزم و من دارم با حسرت تماشایش می کنم . زبانه کوچکی از نور آفتاب از لای پرده پنجره پشت سرم داخل شده و درست خورده توی استکان چای و روی کاغذهایم یک رنگین کمان کوچک ساخته است . 

بخار چای بلند شده و رقص کنان بالا می رود و درست روبروی صورتم محو می شود . 

 

نمی دانم چرا بیخود و بی جهت یاد خانه مادر بزرگم می افتم . مادربزرگم همیشه چایش دم و سماورش به راه بود . نمی دانم چرا هوس کرده ام این استکان چای را به شیوه بابا بزرگ بخورم . 

دو تا قند بیاندازم توی نعلبکی و جای را سرازیر کنم تویش و با ته استکان قندها را توی چای بسابم و حل کنم و بعد نعلبکی را بالا بیاورم و با هورت سر بکشم و بعد هم آآآآآآآآآآه بلندی بکشم و بگویم : یاالله  

  

خیلی دلم برایشان تنگ شده است

کاش شرکت نبودم ... 

 

از دیر رسیدن و دیر فهمیدن و دیر شدن مرثیه ها ساخته اند  : 

رستم و سهراب 

شیرین و فرهاد 

عزیز و نگار  

 

اما زود رسیدن هم کم مصیبت بار نیست انصافا 

به خصوص انتظارش ... 

 

نسبیت

برای تفنگ ها فرقی نمی کند چه کسی ماشه را بچکاند : 

منفور یا محبوب 

  

برای گلوله ها تفاوتی ندارد قلب چه کسی را نشانه بگیرند :  

ظالم یا مظلوم   

رنگ خون همه آدمها سرخ است 

اما بسته به اینکه کدام طرف ماجرا ایستاده باشید 

خون بعضی نجس و بعضی پاک خواهد بود  

 

 

هفته های سر بریده

 

دقت کرده اید هفته هایی که شنبه ندارند چه زود جمعه می شوند ؟ 

 

فاینال فنتزی

امروز صبح توی مسیر شرکت 

بین خیل ماشین های تک سرنشین  

زیر آسمون خاکستری رنگ تهران  

که چشم چشم رو نمی دید   

بین مردم ماسک زده و خسته و مریض و ناراحت و در حال سرفه که حتی حال نگاه کردن به همدیگر رو ندارند چه برسه به لبخند زدن

 

همه چیز شده بود شبیه فیلم های علمی تخیلی آخر الزمانی 

خورشید از پشت سایه ی مات و خاکستری کوه نمایان شد و ضبط ماشین هم داشت یک آهنگ فوق العاده پخش می کرد و من حس ابر قهرمانی رو داشتم که قراره آخرین گل روی کره زمین رو پیدا کنه و از مرگ نجاتش بده .

کاش یه شمشیر راست راسکی داشتم ... 

 

 

 

 

استاد میم دلروان

آقای میم همخانه ای دوران دانشگاهم رفتارهای خنده داری داشت . 

یکی از عادت هایش این بود که وقتی می رفت دستشویی صدای ضبط صوت را زیاد می کرد . 

بنده خدا خیلی روی این قضیه حساس بود که یک وقت صدایی از توی دستشویی به بیرون ساطع نشود ... 

این چند وقت به خاطر مریضی لامصبی که گریبانگیرمان شده گلاب به رویتان شدیدا بیرون روی داریم و از شیوه آقای میم بسیار سود جستیم و باور کنید بسیار روش کاربردی و مفیدی است . 

امیدوارم آقای میم هرجا هست حالش خوب باشد ... 

 

 

الکتریسیته ساکن

از تفریحات زمستون های بچگیم این بود که با جوراب روی فرش خونه راه برم و بعد با انگشت دستم یک جرقه روی گوش آبجی هام درست کنم ... 

تصاویر بعدی این تفریح لذتبخش عبارت بودند از : 

خنده من  

جیغ آبجیم  

فریاد مامان 

فرار من ...