- بابایی ؟
- جان بابایی ؟
- خانوم معلم و آقای مدیر خیلی بی تربیت هستن
- چطور پسرم ؟
- آخه هر روز زنگ تفریح که میشه یه طوری که بچه ها متوجه نشن
میرن یه گوشه چیزای همدیگرو در میارن ...
- خاک بر سرم . چی همدیگر رو در میارن ؟
- خانوم معلم لج آقای مدیر رو درمیاره و آقای مدیر گریه خانوم معلم رو ...
این مملکت خیلی وقته اینجوریه
واو!!!!!!!!!
ای وای خدا مرگم بده
چه بی ادبن!!!
یه چند سال دیگه بجای بادکنک برای بچه ها ک ا ن د م باید بخریم بادش کنن بزنن بترکه هر هر بخندن !
در طرح ها و طعم های مختلف حتی !
همه تو این مملکت چیز همدیگرو در میارن!
قربون این بچه چیزفهم!
ای خداااااااااااااااا
امان از دست تو کیامهر
با این حساب ناسزاهای کوچه بازار به اشکال ذیل تغییر می یابد:
لجی : کنایه از بی ارزش بودن و به درد نخور بودن
گریه ی عمت : حواله دادن به بی خیالی و باور بر بی عرضگی ناسزاالیه!
لجم هم نیستی : اعتقاد بر بی مایگی ناسزاالیه!
گریه کش : دلال محبت
گریه خل = گریه مغز : سبک عقل
گریه چرخ : گل گشت
گریه دماغ : افرادی که دماغشان را به شکل اغراق آمیزی عمل کرده باشند.
گریه و شعر : یک چیزی در مایه های روزنوشت !
آدم سر لجش اسفناج سبز می شود : کنایه از تعجب زیاد.
گریه ی کفتار داشتن : کنایه برای زنان بسیار خوشبخت در عین بی هنری و بی مایگی!
گریه ی من و گریه ی همساده کردن : معطل گذاشتن امور.
محشر بود
میگم !
یعنی واسه در آوردن لج و گریه لازمه برن یه گوووشه ؟!
مشکوکنا !! رسیدگی کنید به محیط آموزشی پسر تون !
این بچه دیگه داره واقعاً خطرناک می شه کیامهر !!! برا آیندش بدجور نگران شدم !!!!!
چی بگم؟؟؟؟