سنت کیامهر قدیس

پازل بی پاسخ

سنت کیامهر قدیس

پازل بی پاسخ

باد ... زمین ... خواب ...

شب ۳۱ خرداد ۶۹ باد شدیدی می وزید 

درست مثل  امشب 

خیلی ها توی رودبار خوابیدند و بیدار نشدند ... 

 

 

نظرات 21 + ارسال نظر
نگار ۱ چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:10

هییی واییییییی من. خوشحالم که مشکل فیلی از پازل تو نبوده. به رسم نامبر وانی: اووووول ل ل ل

امیرحسین... چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 http://afrand.blogfa.com

باد...زمین...خواب و دیگر هیچ

کلاسور چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:12 http://celasor.persianblog.ir

سخته !! خیلی سخته ...

کیانا چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:53 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

خوش بحالشون که خابیدنو دیگه بیدر نشدن.....
آروم و بی صدا رفتن....کاش میشد همینجوری رف....

هاله بانو چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 http://halehsadeghi.blogsky.com/

آروم و بی صدا رفتن برای خودت خوبه
اما بدا به حال کسایی که می مونن ...
یادمه ... خیلی درد آور بود ...

فرشته چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 http://surusha.blogfa.com

وای...چه روزای بدی بود...

اونایی که میمونن بدتره براشون...

مامانگار چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:25

...وااااای چقدر خاطره دارم از اون شب..که هیچوقت پاک نمیشه !!...
..تهرون زندگی میکردیم...نگار یک ماهه بود !...بازیای جام جهانی !!...بابای نگار و داییش بیدار بودن..و من ونگار خواب !...
...لرزش..لرزش..تکان تکانهای شدید...کم کم دیگه تاب می خوردیم...از اینور به اونور پرت می شدیم...
...من فقط پریدم و بسختی نگارو از تو تختش بغل زدم و دویدم تو پله ها !!..وسط راه سر بغل کردن نگار..من و باباش جنگ و جدالمون شد !..می گفت بده ش به من..تو خودتو برسون پایین !..می گفتم..نه بغل خودم باشه !!
..تو پله ها..همه ساکنین طبقات بهم می پیوستند !...زن و مرد لباس خواب تنشون بود..هیچکس توجهی به هیچ چیز نداشت..فقط عجله برای رسیدن به خیابون !!..
...هنوز وسط طبقات بودیم که تموم شد !...آروم آروم...ساکت..ساکت..برگشتیم و دوباره خوابیدیم..
...فرداش شنیدیم..رودبار !!!..و چند روز بعدش..خیابون مون سرتاسر پر بود از آگهی های تسلیت...کل خانواده...کل فامیل درجه 1...عمه و عمو..خاله و دایی...خداااای من !!..
..کاش یه پست مینوشتم..

الهه چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 http://khooneyedel.blogsky.com/

من اون موقع 9ماهه بودم و عرفان توی شکم مامان بود!مامان میگه بیشتر از اینکه زمین بلرزه تاب میخورده!میگه تو هم توی تختت بودی و فکر میکردی داریم تختت رو تاب میدیم و سرخوش بودی!اما الان نمیتونم سرخوش باشم....

دلارام چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 http://delaramam.blogsky.com

ای وااای .من اون شب رو یادمه ... مامانم اینا ایران نبودند و من خونه مادر بزرگم بودم .بعدها فهمیدم اون زلزله چه فاجعه ای به بار آورده ...

هاله بانو چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 http://halehsadeghi.blogsky.com/

با حوندن کامنت مامانگار تمام بدنم لرزید

هاله بانو چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 http://halehsadeghi.blogsky.com/

چیزی که خوب یادم مونده اون بازیکن معروف تیم آلمان بود
یورگن کلینزمن
اومد ایران اینقدر عمق فاجعه زیاد بود که کلی به ایران کمک کرد و بعدها حتی یه خیابون هم تو رودبار به نامش کردند

پونه چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:30 http://jojo-bijor.mihanblog.com

مریم چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 16:41 http://mazhomoozh.blogfa.com

حیف!

علیرضا چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 17:13 http://yek2se.blogsky.com/

با زنده به گور شدن جوانه ها زیر زلزله چه کنیم؟

خدا قسمت هیچ کس نکنه ...
یا اگه زلزله ای میاد رو سر همه بیاد ... بدون بازمانده ای ...

عسل شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 http://www.bipardeh.blogfa.com

سلام کیا مهر خان !
شما و اینجا و ......
خیلی جالب بوووود !
از اون دم و بازدمم خوشم آومد !
بیا آپم با آزادی ! نظر نشه فراموش !

رها بانو یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 15:18 http://rahabanoo.blogsky.com/

زلزلهء رودبار رو یادم نیست ... فقط 4 سالم بود ... ولی زلزلهء بم رو خوب یادمه ...
وحشتناکه ............

قلاچ دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 21:20

یادمه

همزمان با فوتبال جام جهانی بود زلزله رودبار و منجیل
جام جهانی جون خیلی ها رو نجات داد

بهداد جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 21:26 http://bahmanzad.blogfa.com/

خدایشان بیامرزد

دیوانه ی متفکر سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 http://www.pensive-mad.blogfa.com

خوب شد رفتنو این روزارو ندیدن !!!

آوا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 16:20

چیزی یادم نیس...۵سال و
نیمم بود.خوبه که یادم
نیس...خواب و مرگ
بیداری و مرگ...
نمیدونم ....اما
اولیش تلختره
یاحق...

پرند چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 20:22 http://ghalamesabz1.blogsky.com

یکی از فامیل‌هامون اهل رودبار بود...
10-11 سال پیش که فوت کرد مراسمش تو یکی از روستاهای اطراف رودبار برگزار شد!
آثار خرابی‌های اون زلزله توی اون روستا بعد از 10 سال هنوز به چشم می‌خورد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد