یک ... دو ... سه ...
می بینید ثانیه ها چه زود می گذرند ؟
اما توی زندان اینطوری نیست اصلا ...
-
سخت میگذره...چند شب پیش تو مسیرمون از حوالی زندان اوین رد شدیم...قبلش داشتم میخندیدم...یهو ساکت شدم و بغض کردم...بوی غم میده اون جا...بوی تلخی داره...
اول پست بالایی رو خوندم و خندیدم!بعد حالمو کردی تو قوطی با این پست!الان احساساتم ترک برداشته!
الهی بمیرم برای اونهایی که توی این مدت توی زندانها اسیر این از خدا بی خبرها هستند.
...دررررررررررررررووووود بر اراده شان !!...مررررررررسی که یادشون میکنی...
.................
هرچند یه چیز بدیهی رو نوشتی ولی بسیار جالب بیانش کردی...
سخت میگذره...
چند شب پیش تو مسیرمون از حوالی زندان اوین رد شدیم...قبلش داشتم میخندیدم...یهو ساکت شدم و بغض کردم...بوی غم میده اون جا...بوی تلخی داره...
اول پست بالایی رو خوندم و خندیدم!بعد حالمو کردی تو قوطی با این پست!الان احساساتم ترک برداشته!
الهی بمیرم برای اونهایی که توی این مدت توی زندانها اسیر این از خدا بی خبرها هستند.
...دررررررررررررررووووود بر اراده شان !!
...مررررررررسی که یادشون میکنی...
...
..............
هرچند یه چیز بدیهی رو نوشتی ولی بسیار جالب بیانش کردی...